سفارش تبلیغ
صبا ویژن


فلسفه هنر و عشق -

 

:در این قسمت قصد دارم یک کتاب بسیار مفید و خوب
که تحقیقی است در مورد  عشق شناسی وحکمت
متعالیه در نظریه های جناب ملاصدرا به شما معرفی کنم.بنده مقدمه ی کتاب که بسیار
زیبا بیان شده ،را برای شما نوشته ام/برای مطالعه به ادامه مطلببروید/.امیدوارم با تهیه ی کتاب از مطالب پر بارآن استفاده ببرید.





    

نام کتاب
:فلسفه هنر و عشق شناسی ملا صدرا 
مولف:سید
مهدی امامی جمعه تعداد
صفحات 315  قیمت
39000 ریال

مقدمه

 

   یکی از ویژگیهای
برجستة حکمت متعالیه که مورد غفلت و بی‌توجهی واقع شده، رابطه‌ای است که ملاصدرا بین
وجودشناسی فلسفی و زیبایی‌شناسی آنتولوژیک از یک سو و زیبایی‌شناسی در صنایع لطیفه
از دیگر سو برقرار ساخته است. او از خلال مبانی عشق‌شناسی به چنین رابطه‌ای پی برد
و آن را عمیقاً مورد توجه قرار داد و تبیین کرد.

 

   همین رابطه، ملاصدرا
را در فلسفة خویش، که به حکمت متعالیه موسوم و به مکتب فلسفی اصفهان مشهور است، به
چشم‌اندازهای خاصی در زیبایی‌شناسی هنری رسانده است. این چشم‌اندازها با پی‌ریزی مبانی
خاصی در فلسفة هنر، باعث می‌شوند که ما از خلال نگاههای ملاصدرا، رابطه‌ای سیستماتیک
بین وجودشناسی فلسفی و فلسفة هنر برقرار کنیم و تصویری روشن از چنین رابطه‌ای ارائه
دهیم.

 

   شاید هر کسی که با
حکمت متعالیه و مبانی فلسفی آن آشنا باشد، از چنین نگرشی، و یا خواندن و شنیدن چنین
سخنانی، سخت به تعجب آید؛ همان‌گونه که نگارندة این سطور نیز قبل از انجام تحقیقاتی
که ثمره‌اش همین اثر تألیفی است، از شنیدن چنین سخنانی در باب وجود چنین رابطه‌ای،
شگفت‌زده می‌شد و در عین حال سخت به وجد می‌آمد، اما اکنون که دیگر از تحقیق و تألیف
فصول کتاب فارغ شده‌ است و به نوشتن مقدمه ـ مقدمه‌ای که در حقیقت مؤخره است ـ اشتغال
دارد، دیگر از شنیدن چنین سخنی تعجب نمی‌کند.

 

   البته اکنون از این
جهت سخت متعجبم که چگونه می‌توان باور کرد که حکمت متعالیه مکتب فلسفی اصفهان باشد،
اما پیوندی با هنر و زیبایی‌شناسی هنری نداشته باشد؟ چگونه در فضای اصفهان، که فضایی
کاملاً هنری و زیبایی‌شناسانه است، فلسفه‌ای معنوی شکل بگیرد که اساس و محورش زیبایی‌شناسی
معنوی و الهی باشد و همة زیباییهای شکل‌گرفته در عالم طبیعی و نیز همة زیباییهای پدیدآمده
در عالم انسانی را جلوه‌های آن زیباییهای الهی بداند، اما بذل توجهی و گوشة چشمی ‌به
هنر و زیبایی‌شناسی هنری نداشته باشد؟!

 

   باید توجه داشت که
ملاصدرا اولاً و بالذات نظریه‌پردازی گسترده‌ای نکرده است، اما نه از هنر بی‌بهره بوده
و نه به هنر بی‌توجه. او در شعر، که از مصادیق بارز هنر است، دستی داشت و پیرامون جایگاه
هنر و کارایی هنر در عرصة قومی ‌و اجتماعی، عبارات صریحی دارد که در ضمن فصول این کتاب
مطرح، شرح و تفسیر شده است.

 

   همه می‌دانیم که
صدرالمتألهین در مکتب فلسفی‌اش، همچون فیلسوفان پیش از خود، به گونه‌ای آنتولوژیک به
زیبایی‌شناسی پرداخته است. اما با توجه به نکاتی که به اشاره بیان کردیم، آنچه فلسفه
ملاصدرا را از فلسفه‌های پیش از آن متمایز می‌کند و برجسته می‌سازد، این است که ملاصدرا
زیبایی‌شناسی هنری را نیز نه تنها مورد توجه قرار داده، بلکه برای آن جایگاه بسیار
رفیعی نیز قایل شده است. از این رو، یک پرسش اساسی قابل طرح است و آن اینکه، چه چیزی
در نظام وجودشناسی ملاصدرا نگاه او را به زیبایی‌شناسی در هنر، یا به تعبیر وی، صنایع
لطیفه معطوف نموده است؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که فقط یک چیز، و آن «عشق» است.
عشق در نزد ملاصدرا پل ارتباطی بین فلسفه و آن حوزة معرفتی شده که امروزه به «فلسفة
هنر» موسوم است.

 

   صریح‌تر و واضح‌تر
بگویم، از نظر او درونمایه‌های عشق و هنر و همچنین رخدادهای درونی عاشق و هنرمند، کاملاً
متناسب و هم‌سنخ هستند، ملاصدرا این نسبتها و سنخیتها را مورد تحقیق قرار داده و نتایج
تحقیقات خود را برای ما آشکارا تبیین کرده است. ملاصدرا حضور هنر و صنایع لطیفه را
در جامعه بستر مناسبی برای پیدایش نگاههای عاشقانه و رخدادهای عشقی می‌داند. در ابتدای
امر ممکن است از این رابطه، تصوری شاعرانه و رمانتیک به معنای احساسی‌اش داشته باشیم،
اما آن هنگام که مباحث ملاصدرا را در عشق‌شناسی پیگیر می‌شویم، درمی‌یابیم که نگاه
ملاصدرا در مورد این رابطه، نگاهی کاملاً تخصصی، فلسفی و در عین حال زیبایی‌شناسانه
و هنری است. ملاصدرا برای «خیال» نقش اصلی و اساسی در رساندن انسان به عشق قایل است.
اما آنچه نظر ملاصدرا را به «خیال» به عنوان عامل اصلی رخداد واقعة عشق در انسان جلب
کرده، کارکردهای هنری خیال است. خیال و عالم خیال به‌شدت مورد توجه سهروردی، پایه‌گذار
مکتب اشراق، و همچنین ابن‌عربی، پدر عرفان نظری، بوده است. اما عالم خیال برای این
دو، صرفاً به لحاظ مرتبه یا عالمی ‌از عوالم وجود و همچنین به لحاظ نسبتی که انسان
با چنین عالمی‌ دارد و می‌تواند داشته باشد، مطرح بوده است. اما ملاصدرا در حکمت متعالیه
برای اولین‌بار در مقام یک فیلسوف و عارف، علاوه بر توجه به موقف هستی‌شناسانة خیال
در آدم و عالم، به کارکردهای زیبایی‌شناسانه یا همان جنبه‌های هنری خیال در انسان نیز،
پرداخته است. دو کارکرد از مهم‌ترین این کارکردها «تمثیل» و «استحسان» است. «تمثیل»
در اینجا چیزی نیست جز صورتگریها و صورت‌پردازیهای زیبایی‌شناسانة خیال.

 

   می‌دانیم که قوام
هنر به خیال و صورتگریهای خیال است، اما خیال در هنر یک قوة صرفاً منفعل از قوة حس
نیست. خیال در عالم هنر، ساخت‌وساز دارد، خلق و ابداع دارد و بالاخره نگارگریها و صورت‌پردازیها
دارد. نکته‌پردازیهای ملاصدرا در مورد خیال عاشق در همین‌جاست. یکی از توجهاتی که ملاصدرا
در برجسته‌کردن تمایزات بین دو نحوة عشق مجازی (حیوانی و نفسانی) به خرج داده، کارکردهای
فعلی و انفعالی خیال است. خیال در عشق عفیف از نگاه او به‌هیچ‌وجه منفعل نیست، بلکه
فعال و خلاق است. ملاصدرا از تخیل خلاق به تمثیل تعبیر کرده است. او دو نحوة تمثیل
را از هم متمایز نموده که یکی صرفاً مسبوق به صورت حسی و کاملاً انفعالی است و دیگری
مسبوق به فعالیتها و تلاشهای زیبایی‌شناسیک، در نتیجه توأم با ابتکار و خلاقیت است.
فیلسوف بزرگ ما از این تلاشها و فعالیتها که سرانجام به فرآیند تمثیل منتهی می‌شود،
به «استحسان» تعبیر کرده است. او این فعالیتهای زیبایی‌شناسیک را مشخصاً و دقیقاً مورد
توجه قرار داده است. یکی از ظرافتها و لطافتهایی که ملاصدرا به خرج داده، این است که
همین دو نحوة تمثیل و تخیل را برای تفکیک دو نحوة عشق مجازی (حیوانی و انسانی) به کار
گرفته است.

 

   تمام فصول دهگانة
این کتاب در جهت تبیین و تشریح این نظریه تنظیم شده است که ملاصدرا صورت معشوق را در
نزد عاشق، به مثابة اثری هنری نگریسته است. یعنی از نظر ملاصدرا صورت معشوق در نزد
عاشق، تنها صورتی زیبا نیست، بلکه بیان زیبایی هم هست. او تبیین کرده است که چگونه
تمثال معشوق در تمثیل تصویری عاشق ساخته و پرداخته می‌گردد و تا چه حد آفرینشگریهای
عاشق در این تصویرسازی تمثیلی نقش دارد.

 

   یکی از مبانی عشق‌شناسی
ملاصدرا، که بسیار برجسته اما در عین حال مغفول‌عنه واقع شده، این است که او تصویر
معشوق را در خیال عاشق، یک تصویر سادة طبیعی که حاصل انعکاس بیرون در درون است، نمی‌داند.
بلکه او تصویر معشوق را در نزد عاشق، نوعی تصویر تمثیلی می‌داند، اما تمثیل در این
نگرش معطوف به جنبه‌های خلاق خیال است.

 

   ملاصدرا صریحاً و
دقیقاً همة مراحلی را که عاشق طی می‌کند و همة سازوکارهایی را که عاشق به کار می‌گیرد
تا صورت معشوق در لوح قلب عاشق، تمثّل پیدا کند، تبیین کرده و در این راستا آموزه‌ها،
معانی و مبانی بسیاری را به کار گرفته است، اما در اینجا نکته‌ای قابل تأمل و بسیار
حائز اهمیت وجود دارد و آن اینکه بسیاری از این آموزه‌ها که ملاصدرا جهت تبیین چگونگی
خلق صورت معشوق به کار گرفته، به بسیاری از مبانی که فیلسوفان هنر در این دو یا سه
قرن اخیر مورد توجه قرار داده‌اند تا چگونگی خلقت اثر هنری را تبیین کنند و یا مبانی
فلسفی زیبایی‌شناسی هنری را تحلیل کنند کاملاً نزدیک است و وجوه مشترک بسیاری دارد.

 

   به طور کلی آنچه
باعث شده ما در چشم‌انداز ملاصدرا زیبایی‌شناسی معشوق را توسط عاشق، زیبایی‌شناسی هنری
و صورت معشوق را در نزد عاشق، نوعی اثر هنری تلقی کنیم، به ‌خاطر دو عامل یا دو دلیل
اساسی است: یکی همین وجوه مشترک است که به آن اشاره شد و به تفصیل در مورد آنها بحث
خواهیم کرد و دوم تلقی خود ملاصدرا است؛ چرا که ملاصدرا بین عشق مجازی عفیف و لطیف
و زیبایی‌شناسی عاشق از یک سو و صنایع لطیفه از سوی دیگر، نسبتی محکم و ربطی وثیق قایل
است و ما در همین راستا اگر به بحثهای مقایسه‌ای پرداخته‌ایم، همه برای این است که
ابعاد هنری نگاه ملاصدرا بیشتر و عمیق‌تر مورد توجه واقع شود.

 

   ملاصدرا زیبایی‌شناسی
عاشق را زیبایی‌شناسی استحسانی و تمثیلی می‌داند؛ استحسان و تمثیل، آن‌گونه که در فصل
چهارم با استناد به عبارت و تعبیرات ملاصدرا موشکافی کرده‌ایم، دو فرآیند هنری هستند
از این‌رو زیبایی‌شناسی استحسانی و تمثیلی نزد ملاصدرا، طبیعی نیست و کاملاً هنری است.

 

   ملاصدرا با دقت اعجاب‌آوری
در تجارب عشقی نگریسته و مسلماً در چنین تجاربی، روزگار گذرانیده است و بنابراین به
وضوح و با صراحت تبیین کرده که چگونه عاشق، در مشاهدات اولیه، به زیبایی‌شناسی طبیعی
و در مراحل بعدی به تعمیق آن می‌پردازد و چگونه با دو فرآیند تمثیل و استحسان تجربة
زیبایی‌شناسانه خود را غنا می‌بخشد همان غنی‌سازی‌ای که او را به عشق و التذاذ شدید
می‌کشاند.

 

   ملاصدرا همچون پیشینیان
خود که وجودشناس اما در عین حال عشق‌شناس و زیبایی‌شناس نیز بودند، عشق و عاشقی را
در ساحت انسانی به دو نحو انسانی و حیوانی یا «پاک و عفیف» و «ناپاک و آلوده» تقسیم
می‌کند؛ اما آنچه او را از پیشینیان جدا می‌سازد، ارائة تبیین هنری از فرآیند‌ها و
مراحلی است که عاشق در عشق عفیف، پشت سر می‌گذارد. شاید هیچ‌یک از فیلسوفان عشق‌شناس،
نقش خیال و زیبایی‌شناسی خیال را در پدیدار شدن عشق و گرفتارکردن عاشق، نه تنها انکار
نکنند، بلکه آن را بسیار پررنگ و پرنقش ببینند، اما شاید هیچ‌یک از آنها به ابعاد تمثیلی،
استحسانی و هنری خیال، آن‌گونه که ملاصدرا بدان پرداخته، وقوف نداشته‌اند.

 

   خلاصه اینکه عشق
در نزد ملاصدرا از تصویر آغاز و به تصویر هم ختم می‌شود، اما تصویر آغازین با تصویر
پایانی بسیار متفاوت است: تصویر آغازین، تصویر طبیعی از معشوق و ناشی از مشاهده است؛
اما تصویر پایانی، هنری و ناشی از استحسان و تمثیل است. از این رو او برای اولین بار
در عشق‌شناسی بین تصویر طبیعی معشوق و تصویر تمثیلی معشوق تفکیک قایل شده است. همین
تفکیک است که فیلسوف تیزبین ما را متوجه ارتباطات بین هنر و صنایع لطیفه و عشق کرده
و اینجاست که او بین حس هنری و زیبایی‌شناسی در هنر از یک سو و عشق عفیف یا لطیف از
دیگر سو، پیوند برقرار کرده است. همة این موارد انقلاب ملاصدرا در عشق‌شناسی و زیبایی‌شناسی
مربوط به آن است.

 

   جان کلام اینکه ملاصدرا
عشق را هنری دیده و نگاه عاشق را به معشوق نگاهی هنری دانسته است. به بیان دیگر او
از منظر هنر به عشق و از منظر عشق به هنر نگریسته است.

 

در پایان این مقدمه ذکر چند نکته را ضروری می‌نماید:

 

   نکتة اول: تحقیقاتی
که صورت گرفته و تحت عنوان «فلسفة هنر در عشق‌شناسی ملاصدرا» مطرح و در ده فصل تنظیم
شده است، اثبات می‌کند که ذهن فلسفی صدرالمتألهین نه تنها ذهنی انتزاعی نبوده، بلکه
کاملاً انضمامی‌ و معطوف به چالشها و بحرانهای عصر خویش بوده است.

 

   حقیقتاً ملاصدرا
دغدغه‌خاطرهایی داشته که بسیاری از آنها ناظر به اوضاع زمانه بوده و این چالشها و بحرانها
او را نگران می‌ساخته‌اند. هر کسی رسالة سه اصل و کسر اصنام الجاهلیه او را بخواند،
می‌تواند تصویری از این نگرانیها به دست آورد.

 

   در نگاهی که در این
کتاب پرورانده شده و در ده فصل به تصویر درآمده، محور چالشها و بحرانهای زیبایی‌شناسانه
است که انسان را زمین‌گیر می‌کند و او را در صورت، فرم و ریخت محبوس می‌کند و از عالم
معنا و معنویت دور می‌سازد. فصل دهم که فصل پایانی کتاب است، نشان می‌دهد که ملاصدرا
چگونه وارد فضای هنری و زیبایی‌شناسانة عصر خود شده و چگونه ضمن اینکه با چنین فضایی
به گونه‌ای مثبت مواجه شده، با تشخیص چالشها و بحرانها در نقد و نقادی آن کوشیده و
در جهت تکامل چنین فضایی تلاش کرده است. در فصل دهم با تشریح فضای هنری، به‌خصوص در
نگارگری عصر صفوی، نشان داده‌ایم که چگونه ملاصدرا تلاش کرده است با عشق‌شناسی خود
در این فضا وارد شود و آن را با نقادیهای خود تکمیل سازد.

 

   نکتة دوم: در طول
این کتاب تکیه بر متن عبارات ملاصدرا است. اگرچه نوشته‌ها و تقریرات مؤلف شاید قرائتی
خاص از عبارات و تفسیری خاص از تعبیرات ملاصدرا تلقی شود، البته این تلقی چندان بی‌وجه
هم نیست، تلقی خود مؤلف این است که این قرائت و تفسیر، متن‌محور است، یعنی قرائن و
تأییدات بسیاری در عبارات خود ملاصدرا دارد؛ از این رو، اکثراً عین عبارات ملاصدرا
در خود متن کتاب آمده است نه در پی‌نوشتها.

 

   نکتة سوم: از‌ ترجمة
عبارات عربی که دارای معنای واضح و روشنی هستند و همچنین عباراتی که معنای آنها ضمن
شرح و تفسیر روشن می‌شود، خودداری شده است و عباراتی که نیاز به‌ ترجمه دارند، حتی‌المقدور
به صورت روان و سلیس‌ ترجمه شده‌اند.

 

   نکتة چهارم: بعضی
از عبارات کلیدی ملاصدرا که ابعاد مختلفی دارند و به تناسب مباحث مختلف در فصول متعدد
قابل طرح هستند، به تکرار ذکر شده‌اند. البته این عبارات انگشت‌شمارند.

 

   نکتة پنجم: در پی‌نوشتها،
برای ارجاع به منابع و مراجع مطالب، فقط به ذکر نام مؤلف، نام کتاب و شمارة جلد و صفحه
کتاب بسنده شده و مشخصات کامل همة منابع در پایان کتاب آمده است.

 

   نکتة ششم: در فصول
دهگانة کتاب، و در موارد متعددی، وارد مباحث مقایسه‌ای بین نگرشهای ملاصدرا و نگرشهای
فیلسوفان هنر در عصر جدید شده‌ایم. اما این مقایسه‌ها به جهت تطبیق صورت نگرفته است
و نخواسته‌ایم از چنین فرمولی استفاده کنیم که هر چه اینان گفته‌اند، قبلاً ملاصدرا
هم گفته است؛ بلکه هدف از این مقایسه‌ بیشتر به‌دست آوردن زاویه‌های مختلف دید و چشم‌اندازهای
متعدد بوده تا در نتیجه بتوانیم ابعاد و لایه‌های بیشتری را از نظریات ملاصدرا بکاویم.
البته کاملاً واضح است که این مقایسه‌ها تنها در مواردی به عمل آمده که زمینه‌های آن
فراهم و متناسب بوده است.

 

   نکتة هفتم: لازم
می‌دانم از همسرم، خانم مرضیه حجابی، از دو جهت تشکر و قدردانی کنم: هم به لحاظ صبر
و شکیبایی که به خرج داد و محیطی توأم با آرامش و آسایش فراهم ساخت تا تحقیقاتی که
تعطیل و غیرتعطیل یا جمعه و شنبه نداشت، صورت پذیرد و به ثمر نشیند و هم به لحاظ اینکه
خود او در شکل‌گیری صورت این نوشتار نقش اساسی ایفا و کاری بس مشکل قبول کرده بود،
یعنی خواندن دستنوشته‌های من، حروفنگاری آنها و انجام اصلاحات مکرر در مکرر که در عبارات
و تعبیرات صورت می‌گرفت. از خداوند منّان برایش در دنیا و آخرت خیر و برکت آرزومندم.




نویسنده : عبدالرضا حنظلی» ساعت 10:18 عصر روز سه شنبه 87 آبان 14